و از ذوق و شوقهای گذشته بگو.
(دلم برای اون لحظهای تنگ شده که سبزآبی با شور و هیجان از امیرش میگفت. انگار کلماتش، جملاتش، نبض دارند هنوز. توی سرم محکم تکرار و تکرار میشن)
و از ذوق و شوقهای گذشته بگو.
(دلم برای اون لحظهای تنگ شده که سبزآبی با شور و هیجان از امیرش میگفت. انگار کلماتش، جملاتش، نبض دارند هنوز. توی سرم محکم تکرار و تکرار میشن)